غنچه از خواب پريد ... و گلي تازه به دنيا آمد ...
خار خنديد و به گل گفت : سلام ... و جوابي نشنيد ...
خار رنجيد ولي هيچ نگفت ...
ساعتي چند گذشت ... گل چه زيبا شده بود ...
دست بي رحمي آمد نزديک ... گل سراسيمه ز وحشت افسرد ...
ليک آن خار در آن دست خليد ... و گل از مرگ رهيد ...
صبح فردا که رسيد ... خار با شبنمي از خواب پريد ...
گل صميمانه وشادان به او گفت : سلام ...

:: برچسبها:
سلام ,
,
,
,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1